صفحات

۲۹ اسفند ۱۳۸۸

سال همت و کار مضاعف

خب به حمدالله انگار عمرمون داره قد میده که یک سال دیگه رو هم به این عمر خویشتن اضافه کنیم و به جمع سالخوردگان بپیوندیم ؛ اما برای آرزوی سال خوب و نیک و شاد و از این صحبت ها ترجیح میدهیم که شعری را نقل کنیم ، پس این شما و این آرزوی بنده برای سال همت مضاعف ، کار مضاعف و عرق ریزون مزدوج !

یه روز خوب میاد
که ما همو نکشیم
بهم نگاه بد نکنیم
با هم دوست باشیم و دست بندازیم رو شونه های هم
مثل بچه گیها تو دبستان
هیچکدوممون هم نیستیم بیکار
در حال ساخت و ساز ایران
واسه اینکه خسته نشی اینبار
من خشت میزارم تو سیمان
بعد این همه بارون خون
بالاخره پیداش میشه رنگین کمون
دیگه از سنگ ابر نمیشه آسمون
به سرخی لاله نمیشه آب جوب
موذن اذان بگو
خدا بزرگه بلا به دور
مامان امشب واسمون دعا بخون

تا جایی که یادمه این خاک همیشه ندا میداد
یه روز خوب میاد
که هرج و مرج نیست و تو شلوغیا
به جا فحش بهم شیرینی میدیم و زولبیا
بامیه همه شنگولیم و همه چی عالیه
فقط جای رفیقامون که نیستن خالیه
خون میمونه تو رگو آشنا
نمیشه با آسمون و اسفالت
دیگه فواره نمیکنه لخته نمیشه
هیچ مادری سر خاک بچه نمیره
خونه پناهگاه نیست و بیرون جنگ
وای از تو مثل بم ویروونم
یا اصلا مثل هیروشیما بعد بمب
دارم آتیش میگیرم و اینو میخونم
پیش خودت شاید فکر کنی دیوونم
ولی یه روز خوب میاد ، اینو میدونم

راستی وقتی یه روز خوب میاد
شاید از ما چیزی نمونه جز خوبیا
نا امن و خراب نیست همه چی امن و امان
کرمها هم قلقلکمون میدن و میشیم شادروان
آسمون به ! چه قشنگه
کنار قبر ، سبزه چمنه
هیچ مغزی نمیخواد در ره
فقط اگر صبر داشته باشی حله
دست اجنبی کوتاهست از خاک
نگو اوو کو تا فردا
اگه نبودم میخوام یه قول بدی بهم
که هر سربازی دیدی گل بدی بهش
دیگه هیچ مرغی پشت میله نیست
هیچ زن آزاده ایی بیوه نیست
دخترم بابات داره میاد خونه
آره ، برو واسه شام میز بچین

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر