صفحات

۴ مهر ۱۳۸۸

برای سومین بار میپرسم ، وکیلم ؟!

چند روزی ما نبودیم ، اما شما بودید ... ما نبودیم چون که ما همیشه در صحنه نیستیم و اساسن صحنه های فیلمها را نگاه نمیکنیم. اما شما بودید چون ، شما مردم ِ همیشه در صحنه هستید و فیلم های صحنه دار دوست دارید !
اما الان هر دوی ما هستیم ، پس بیاید با هم از اون فیلم ها نگاه کنیم ...
قبل از اینکه فیلم ببینیم ، یه ماجرا تعریف کنم تا درس بگیرید ، پند بیاموزید و کژ روی های زندگی خود را کاهش دهید.
تو یه شهر خیلی خیلی کوچیک تو آمریکا به اسم یورک ِ جدید ( New York ) یه دادگاهی برگزار میشه ، که بنده به عنوان یک شهروند مسئول ، و آشنا به حقوق شهروندی ، و آداب و معاشرت اجتماعی ، جوووووووووون ، در پساپس نگرانی های ویرانگر امید به زندگی ، عجب جیگریه در مقطع های کوتاه و بلند که به صورت آزمایشی ، ای ولله ، در نزدیکی قم پرتاب شد ...
.
.
.
.
.
من معذرت میخوام چرت و پرت گفتم ، حواسم به فیلم و صحنه هاش بود !
خب حالا که فیلممون رو هم دیدیم و شاد و شنگول شدیم ، جریان رو بگم تا توشه آخرت ببندیم ؛ تو همون دهاتی که اسمشو بالا گفتم ، دادگاهی برگزار میشه که وکیلش برای اولین بار تو دنیا نه تنها لباس رسمی به تن نمیکنه ، بلکه نمیپوشه !
جناب آقای وکیل با یه لباس خیلی شیک و اپرت تشریف میارن دادگاه ؛ پیراهن با دکمه های باز ، جین آبی سنگشور ، جوراب و کفش و از همه باحال تر : یه کلاه بیس بال که روش نوشته : Operation Desert Storm
این است البسه وکیل روایت ما ، که قاضی دادگاه هم بهش گیر میده و میگه کلاتو وردار مردتکه ! و خلاصه کلی جر و بحث میکنن ... یه جمله ایی که قاضی خوب اومد و من باهاش حال کردم این بود که : هر وقت من تو دادگاه نبودم ، از این لباس ها بپوش جونجونی ؟ باشه ؟!
اما به راستی ... آدم با کلاه بیس بال میره دادگاه ؟ حالا درسته دادگاه های آمریکا همشون فرمالیته هستن ، اما وسط دادگاه آفتاب 49 درجه که تابیدن نمیگیره ، میگیره ؟ یا قاضی با نور بالا نمیاد که ، میاد ؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر