صفحات

۸ بهمن ۱۳۸۹

قراردادهای اجتماعی

ما انسان ها از دوران کودکی و حتی پایین تر شروع می کنیم به یادگیری قرارداد های اجتماعی ( Social Protocols ). قرارداد هایی که تو کتاب اجتماعی سال اول دبیرستان به نام باید ها و نباید ها ازش یاد میشه.
به عنوان مثال یکی از قرارداد های اجتماعی اینه که وقتی مهمون میاد باید ازش پذیرایی کنی. یا اگر فردی غمگین بود با یه نوشیدنی تازه-کننده ( ترجیحا چایی ) بری سراغش. و از این نوع کارهای تکرار پذیر که هرکسی بارها داره انجامشون میده بدون اینکه بهشون توجه کنه.
اما یکی از این قرارداد ها طی چند سال اخیر داره عوض میشه. قبل تر ها؛ شما یادتون نمیاد، بچه بودین! ما سعی می کردیم پرده پوش باشیم و وقتی رازی از کسی فهمیدیم در حفظ و نگه داری از آن کوشا باشیم زیرا که صدور المثنی محدودیت دارد! و آبرو و هست و نیست طرف رو به پوست خیار نفروشیم.
اما این روزها خیلی به این موضوع برخوردم که دوستی و رفاقت بین 2 نفر تموم شده و هر دو طرف تا اونجا که توان دارن سعی میکنند دوست سابق و دشمن فعلی رو رو سیاه کنند. تو دوستی ها همجنس رازها نقش بر-آب میشه و دوستی های جنس مخالف شماره تلفن و عکس و کلیپ طرف پخش میشه ...
واقعا به کجا چنین شتابان ؟! تو همین بلاگ بارها متذکر شدم ما باید به اصل خلقت توجه داشته باشیم اما کسی حرف های مرا به چیزی نمی گیرد. خود بنده، شخصا کم دوست و رفیق نداشتم که بعد از مدتی رابطه مون بهم بخوره؛ اما بعد از بهم خوردن رابطه ،بسیار با شخصیت و بامتانت رفتار میکنم و برای طرفم آرزوی موفقیت میکنم در همۀ مراحل زندگیش ( مخصوصا غول مرحله آخر! ). انقدر پسر خوبی هستم که بچه ها بهم لقب بهترین پسر جهان سومی رو دادن؛ حتی برام شعر گفتن!
همگی بچه هاشون رو میندازن بالا؛ و زمزمه میکنن :

پسره منه
ماشالله
مثل شروین میشه
ایشالله

اما انگار دوره زمونه عوض شده و باید طور دیگر رفتار کرد. که این تغییر ناشی از همون قرارداد اجتماعی هست که بالاتر بهش اشاره کردم. و من هم به ناچار مجبور هستم که به این قرارداد تن بدم. اگر چه ممکن مقام الگویی خودم رو از دست بدم و مردم رو ناامید کنم؛ اما چاره ای در کار نیست.
چند روز پیش با یه دختری به اسم عسل، دوستیم بهم خورد. دختر خیلی خوبی بود. خوشگل، خوشتیپ، خوش عطر، همیشه در دسترس بود، اما با هم نمیساختیم و از هم جدا شدیم. حالا من مجبورم طبق قرارداد اجتماعی به-روز شدۀ پایان رفاقت بین دو نفر، تمام عکس ها و آدرس ایمیل ( ID ) و حتی شماره تلفن دوستم رو پخش کنم تا مرحمی بر درد فراغ یار بشود.
این هم مشخصات دوست سابقم / دشمن فعلی که نگید داره بلوف میزنه و این کار رو نمیکنه. اسمش رو هم که گفتم " عسل "؛ خونشون هم تو آذر شهر تبریز بود؛ ولی میخوان بیان تهران زندگی کنن.
آدرس ایمیلش رو بهتون میدم، ولی بدونید که زیاد آن-لاین نمیشه :

Asal@shirinasal.com
شماره تلفنشون هم اینه : 4328025-0412
این هم یه عکس شخصیش : اینجا کلیک کنید

بیل بخوره تو کمر کافر اگر دروغ بگم!

۳ نظر:

  1. طنز تلخ که میگن همینه!!
    زمانی زیادی میبره تا بعضی از ماها اخلاق اشنایی و جدایی رو یاد بگیریم...

    پاسخحذف
  2. ببین چه پستی زدی که اومدم نظر گذاشتم. برو حال کن...

    اتفاقا منم توی این چند روز زیاد با عسل رابطه نداشتم، رابطه زیادی داشتم دلمو زده. هفته پیش توی سوپر مارکت بودم که چشمم یکی دیگه رو گرفت:) هم خوشگل بود هم پولدار. امیدوارم بتونم باهاش رابطه برقرار کنم...
    اگه تونستم بهت خبر میدم

    پاسخحذف
  3. همیشه باید یه جایی بگی ویل یو مری می که طرفت اگه گفت بله تا آخر عمرش یادش بمونه :) مرسی که اومدی سر زدی . وب تو هم خیلی جالبه مخصوصا سخنان پر مغز جناب خیابانی ، فیض بردیم .

    پاسخحذف