ابتدا به ساکن بایستی عرض کنم ، یک وبلاگ نویس حرفه ایی هیچوقت سن خودش رو لو نمیده ، پس انتظار نداشته باشید که بیام بگم من امسال برای اولین بار کنکور دادم تا سنم مشخص شه ! به خداوند قسم اگر خورشید را در دست راستم و ماه تابان را در دست چپم قرار دهید نمیگویم !
دانشگاه محل تحصیل اینجانب چند فرسخ خارج از شهر هست ، که با اتوبوس های تهیه شده در میدان های مختلف شهر میشه بهش سفر کرد ! و بنده نیز با یکی از همین اتوبوس های در نزدیکی محل سکونت ، خود را به دانشگاه رساندم و ...
روز اول ؛ کلاس اول ؛
از 30 نفر بچه های حاضر سر کلاس ، فقط چند نفر میدونستند Server چیه !
که بدون شک یکی او اونا منم !
دو تا پسر خیلی خوش تیپ تو کلاس داریم !
که بدون شک یکی از اونا منم !
استاد به زبان انگلیسی مسلط هستند با نمرۀ آیلس 6.5
که بدون شک تا چند ماه دیگه منم !
بعد از تموم شدن این سکانس ، هنگام ناشتایی فرا رسید و به سلف رفتیم ، تا غذای دانشجویی را تجربه کنیم
بعد اومدن جواب کنکور ، هر کسی که بنده رو میدید ، اول میگفت : شروین مبارکه ! دوم میگفت : غذای سلف رو نخوری ها !
و منم پیش خودم فکر میکردم ، غذای دانشگاه باید تعطیل باشه ، اما رفتم و دیدم ... چه غذایی ! به به ! واقعن یاد غذای امام حسین میفته آدم ! ( البته با یکم غلو ) خلاصۀ امر مرغ را بر بدن وارد کردیم و لذتش را بردیم ؛ نکته شایان ذکر هم اینه که قیمت این غذاها بسیار خوب بود ، 150 تومان به نظرم بهای خوبی است که ان شالله با خدمات دولت عدالت محور به رستوران های ناحیۀ شمال شهر هم کشیده بشه !!!
- فقط یه لحظه فرض کن رفتی رستوران فرانکفورتر منو رو داری نگاه میکنی :
•باقالی پلو با گوشت 200 تومان
•پیتزا مخصوص 175 تومان
•چیکن برگر + سپایسی فرنچ لموناد شیکن بیف (!) 115 تومان
•سالاد 25 تومان
•نوشابه یه بوس !
با این قیمت ها به راستی که جا داره با کف دستت بکوبی رو میز ، و بلند فریاد بر آری که :
گارسن ... این میز پای من !
و بعد از میل کردن غذا به محوطه رفتیم تا با کمی قدم زدن ، حجم غذا را بکاهیم و خود را سبک بال بیابیم ...
اما در همین حین ، تابلویی نظرمان را جلب کرد ، که خب به ناچار ما هم نظر شما را به ان جلب میکنیم ، چاره چیه ؟!
همین طور که در عکس میبینید ، به شکل کاملن رسمی از حضار محترم دعوت به ورود به چمن شده است ! و در ادامه اتفاقاتی افتاد که ما را ازرده خاطر کرد ؛ پس اگر تراژدی و نلودرامز (!) دوست ندارید بقیۀ مطلب را نخونید
در مسیر بازگشت ؛ در اتوبوس ؛
جای مذکر و مونث دیگر تعریف سابق را ندارد ! به شرح مشروح زیر :
قسمت عقب اتوبوس یا همون قسمت بانوان سابق تشکیل شده از 10 پسر و 5 دختر !
قسمت جلو اتوبوس یا همون قسمت آقایان سابق تشکیل شده از 12 پسر و 12 دختر !
و به شکلی کاملن صمیمی و من تو رو دوست دارم و تو منو دوست داری و او منو تو رو خودوشو و خودشونو دوست داره راه افتادیم بیایم خونه !
اون 10 پسر و 5 دختر عقب اتوبوس ، از اونجا که حوصله شون سر رفت ، شروع کردن به پانتومیم بازی کردن و خودشون رو سرگرم کردن ؛ اما ، چه سرگرمی لعنتی ! دهن ما کسائی که جلو نشسته بودیم به شکل 4 بانده و رفت و برگشت اسفالت شد ! بس که اینا سر و صدا کردن !
بنده در تمام مدت در حال گوش دادن به نوای موسیقی بودم و بیل-بیلک هندزفری در درون سوراخ گوشم بود اما مگه میتونستم بفهمم چی دارم گوش میدم ؟!
کلمات انتخابی تو بازی پانتومیم هم داستان جالی دارند ؛
کلمات زیر ، به ترتیب از لحظۀ سوار شدن تا لحظۀ پیاده شدن رو شامل میشن ، تا ببینید پانتومیم ته اتوبوس چه مسیری رو طی میکرد و اگر ترافیک یکم بیشتر بود چه کلماتی انتحاب میشد !
1.دانشکده فنی
2.کلاسور پاپکو
3.چارلز دیکنز
4.خودکار عطری
5.اسپایدر من
6.باربکیو
7.رقص از نوع باباکرم
8.ژیلت
9.واجبی
10.سوراخ کاسه توالت
خدا رو صد هزار مرتبه شکر به مقصد رسیدیم و باید اتوبوس رو خالی میکردیم ، و الا کار به جاهای باریک میکشید !
برای احساس کردن سر و صدای دوستان پانتومیم باز ، کافی هست که یکبار دیگه یاد آوری کنم که من تمام مدت داشتم با هندزفی موزیک گوش میدادم !!!
جمله زیرکانه ای بود شاید می خوان بچه ها رو تحریک کنند که لج کنند تو چمن نرند...
پاسخحذفشما چقدر با کلاس هستید . خوشبحالتون
پاسخحذف